چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...
p_33
..و اون بدون نگاه کردن بهم گفت...هی اینا چقدر زود تموم شد
ای نا نفسی کشید و ادامه داد
اینا: جوابشو دادم که من واقعا نمیخوام اینکارو بکنم فقط یه لحظه فک کردم مشکلی نداره اما اون گفت که دیگه نمیخواد هر روز منو ببینه و خونه جدا میکنه...بعد از اون من امدم جزیره نامی برا زندگی...یه سالی هست اینجام
تهیونگ: کسی دنبالت نیومد؟
اینا: نه...وقتی از خانوادت جدا شدی دیگه نمیتونی برگردی پیششون وقتی که مادرت مرده باشه که اصلا
تهیونگ به دختر کنارش نگاه کرد که قصه زندگیشو گفت حتی بدون اینکه کامل تهیونگ رو بشناسه
تهیونگ: دنبال دوست پسر میگشتی؟
اینا: اولش اره...ولی یه دوست اینجا پیدا کردم که دوست پسرش بهش خیانت کرد منم دوست نداشتم با احساساتم بازی شه واسه همین نگشتم
ته: پس چرا تا منو دیدی امدی سمتم؟
اینا: نمیدونم شاید چون حس کردم آشنایی
تهیونگ پوزخندی به خودش زد که داره فک میکنه اوضاع اینا چطوره...هه مگه مهم بود؟خم شد و تو گوش اینا گفت
ته: شاید چون شوهر ایندتو دیدی(تو گوشش_بوسه)
اینا: یااااا نکن
ته: وِ(چرا)(اروم و سکسی تو گوشش)
اینا مشت آرومی به تهیونگ زد که دتهیونگ دستشو از بین پاهای اینا کشید و دو پای دختر رو روی پای خودش گذاشت و اینا رو به خودش چسبوند
ته: نمیخوای با اون چشمای شیطونت به من نگاه کنی؟دوست دارم اون هاتی نگاهتو ببینم
اینا: یا داری بازیم میدی(خنده)
تهیونگ: کی جرعت بازی دادن دختر منو داره؟(بم)
اینا که واقعا ساده بود از خجالت تو شونه تهیونگ قایم شد
ته: چه خوشم میاد وقتی اینجوری ناز میشی بیب
اینا رو روی پاش گذاشت و همونجور که موهاش نوازش میکرد گونشو بوسید
اینا: یا من خیلی زود وا میدم نمیخوام تو یه لحظه مال تو بشم
تهیونگ تو دلش خندش گرفت که اره واقعا دختر ساده ای هست و آدم کثیفی نیس پس بیشتر اذیتش کرد....دستشو بین پاهای اینا برد و دست راستش که کمر اینا رو گرفته بود رو سمت سینههاش برد و لباشو به گردن دختر چسبوند...اینا سر شده بود و دوست داشت ببینه چطوریه این حس پس مقاومتی نکرد اما با اولین فشاری که بین پاهاش و سینش امد گوشی تهیونگ زنگ خورد و از تو حس پریدن
اینا: گوشیت
ته: اه...الو
ا.ت: الو کجایی؟
ته: سلام
ا.ت: کجایی
ته: بیرون تو کجایی
ا.ت: بیرون
ته: کدوم بیرون
ا.ت: تو کدوم بیرونی؟
ته: میام خونه اونجا باش
ا.ت: بیا دنبالم
تهیونگ دستی بهموهاش کشید و گفت
ته: یه دقیقه گوشی دستت
گوشی رو کنار گذاشت و اینا رک بوسید و تو گوشش گفت
ته: منتظر زنگت میمونم
و پاشد و از اونجا رفت
ته: الان میام کجایی؟
ا.ت: یه باره اسمش لامورته هس
ته: بار؟باشه الان میام
...
ویو کمی پیش
کوک: مطمعنی اینجا میخوای ببینیش؟بیا ببرمت هتل
ا.ت: ...
..و اون بدون نگاه کردن بهم گفت...هی اینا چقدر زود تموم شد
ای نا نفسی کشید و ادامه داد
اینا: جوابشو دادم که من واقعا نمیخوام اینکارو بکنم فقط یه لحظه فک کردم مشکلی نداره اما اون گفت که دیگه نمیخواد هر روز منو ببینه و خونه جدا میکنه...بعد از اون من امدم جزیره نامی برا زندگی...یه سالی هست اینجام
تهیونگ: کسی دنبالت نیومد؟
اینا: نه...وقتی از خانوادت جدا شدی دیگه نمیتونی برگردی پیششون وقتی که مادرت مرده باشه که اصلا
تهیونگ به دختر کنارش نگاه کرد که قصه زندگیشو گفت حتی بدون اینکه کامل تهیونگ رو بشناسه
تهیونگ: دنبال دوست پسر میگشتی؟
اینا: اولش اره...ولی یه دوست اینجا پیدا کردم که دوست پسرش بهش خیانت کرد منم دوست نداشتم با احساساتم بازی شه واسه همین نگشتم
ته: پس چرا تا منو دیدی امدی سمتم؟
اینا: نمیدونم شاید چون حس کردم آشنایی
تهیونگ پوزخندی به خودش زد که داره فک میکنه اوضاع اینا چطوره...هه مگه مهم بود؟خم شد و تو گوش اینا گفت
ته: شاید چون شوهر ایندتو دیدی(تو گوشش_بوسه)
اینا: یااااا نکن
ته: وِ(چرا)(اروم و سکسی تو گوشش)
اینا مشت آرومی به تهیونگ زد که دتهیونگ دستشو از بین پاهای اینا کشید و دو پای دختر رو روی پای خودش گذاشت و اینا رو به خودش چسبوند
ته: نمیخوای با اون چشمای شیطونت به من نگاه کنی؟دوست دارم اون هاتی نگاهتو ببینم
اینا: یا داری بازیم میدی(خنده)
تهیونگ: کی جرعت بازی دادن دختر منو داره؟(بم)
اینا که واقعا ساده بود از خجالت تو شونه تهیونگ قایم شد
ته: چه خوشم میاد وقتی اینجوری ناز میشی بیب
اینا رو روی پاش گذاشت و همونجور که موهاش نوازش میکرد گونشو بوسید
اینا: یا من خیلی زود وا میدم نمیخوام تو یه لحظه مال تو بشم
تهیونگ تو دلش خندش گرفت که اره واقعا دختر ساده ای هست و آدم کثیفی نیس پس بیشتر اذیتش کرد....دستشو بین پاهای اینا برد و دست راستش که کمر اینا رو گرفته بود رو سمت سینههاش برد و لباشو به گردن دختر چسبوند...اینا سر شده بود و دوست داشت ببینه چطوریه این حس پس مقاومتی نکرد اما با اولین فشاری که بین پاهاش و سینش امد گوشی تهیونگ زنگ خورد و از تو حس پریدن
اینا: گوشیت
ته: اه...الو
ا.ت: الو کجایی؟
ته: سلام
ا.ت: کجایی
ته: بیرون تو کجایی
ا.ت: بیرون
ته: کدوم بیرون
ا.ت: تو کدوم بیرونی؟
ته: میام خونه اونجا باش
ا.ت: بیا دنبالم
تهیونگ دستی بهموهاش کشید و گفت
ته: یه دقیقه گوشی دستت
گوشی رو کنار گذاشت و اینا رک بوسید و تو گوشش گفت
ته: منتظر زنگت میمونم
و پاشد و از اونجا رفت
ته: الان میام کجایی؟
ا.ت: یه باره اسمش لامورته هس
ته: بار؟باشه الان میام
...
ویو کمی پیش
کوک: مطمعنی اینجا میخوای ببینیش؟بیا ببرمت هتل
ا.ت: ...
- ۴۲.۵k
- ۱۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط